درحالتی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود حالتی بودن، چنین بودن، چنانبودن، طوری بودن، حالتی داشتن، واجد حالتی بودن، درموقعیت خاصی بودن حالت خود را حفظ کردن، تاب آوردن، تحملکردن، صبور بودن، ش
درحال اتفاقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر اق، درجریان، ضمنی، دردستور جلسه، دردست اقدام، درحال انجام، دردست تهیه، طبق برنامه اتفاقی، تصادفی، غیرمترقبه، گاهوبیگاه، بستهبهمورد جاری، معاصر،
درحال مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ال مردن، میرنده، محتضر، درحالاحتضار، مردنی، رفتنی، اجلبرگشته، فانی زودگذر پای اعدام، محکوم فاسدشدنی، تجزیهشدنی
درحال بهبودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بهبود، درحال توسعه، بالنده، بازسازی شده مترقی، متجدد، متمدن کننده، اصلاحطلب، اصلاحطلبانه، رفرمیست، پویا عمرانی، آبادانی، فرهنگی بهبودپذیر،
یورش بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن، تاخت آوردن (بردن)، تاختن، تازیدن، هجوم کردن، تاختوتاز کردن، ضربه زدن حالت تهاجمی بهخود گرفتن، بُراق شدن حمله کردن▲
برقراری صلحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) راری صلح، فرونشانی جنگ، آشتی، ترک مخاصمه، آتشبس، متارکه، خاتمۀ درگیری، تعلیق حالت جنگی استمالت، دلجویی، رفع اختلاف آشتیکنان،
عقبماندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ماندگی، توسعهنیافتگی عدمتکامل نارسی، نارسیدگی، نابالغی، تازگی حالت طبیعی (فطری، ذاتی)، خام بودن(قبل از تولید)، مواد اولیه، زمین بکر، در ناس
شوریدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال د، نشئه، بیهوش، درحالت خلسه، شیفته، شیدا، واله، مدهوش، حیران، سرگشته، بیخبرازخود، مشتعل، ملتهب، مسحور، مجذوب