[فعل] درآوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت درآوردن، استخراج کردن، کندن، گود کردن، حفر کردن، تونل زدن▼ کشیدن [دندان]، بیرون آوردن کاویدن، کندوکاو کردن، زیرورو کردن، جستجو کردن شیار کشیدن سفتن،
تحت انقیاد درآوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام نقیاد درآوردن، سرکوب کردن، پیروز شدن، مستعمره کردن گرفتن، اسیر کردن، بهبیگاری گرفتن رامکردن، تحت فرمان درآوردن، تحت تسلط درآوردن، سلطه
در مذمت شخصی سخن گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات سخن گفتن، هجو کردن، تخطئه کردن، توصیه نکردن، غیبت کردن، تاختن، محکومکردن، انتقاد کردن، لعنت کردن، نفرین کردن، بدگویی کردن نالیدن، ازکسی (چیزی) ن
حساب در دفترداریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی در دفترداری، ماندۀ حساب، تتمه تراز، بالانس، ترازشدن، خواندنِ حساب جدول حسابها، ریزحسابها پایاپای آرتیکلها سرفصلهای حسابها: حسابهای ترازنامه
دلسرد شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه سرد شدن، مأیوس شدن، بیشازاینانتظار داشتن، قال گذاشته شدن، دست از پا درازتر آمدن، آرزو به(در) دلِش ماندن، موفق نشدن ناکام ماندن، آرزو بهگور
بهسختی افتادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل فتادن، بهزحمت افتادن، افتادن، گرفتار شدن، بد دیدن، بد آوردن، امروز را فردا کردن، در محنت بودن، مبتلابودن، آفتابش از مغرب درآمدن، بیچاره شدن، ب
دررفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، زیر تعهدات خود زدن، دبه کردن، دبه درآوردن از کسی روگردانبودن، گریز زدن، پهلوخالی کردن، طفره رفتن
استخراجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] استخراج، خارج کردن بهزور، درآوردن بهرهبرداری از معدن، معدنکاری، معدنکاوی، حفاری▼ عصاری، آبمیوهگیری، آبگیری، اعتصار، آب کشیدن، آب گرفتن آهنگد
تباه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ردن، ازمیان بردن، به(بر)باد دادن، خراب کردن، ازبین بردن، ضایع کردن، به هدر دادن، باطل کردن، بی اثرکردن، ملغی کردن، برداشتن نابودکردن، ازصفحۀ روزگار