دریافتکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ریافتکردن، وصول کردن، برداشت کردن، بهدست آوردن، گرفتن، بستانکار شدن بُردن(برداشتن)
دریافتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ریافت، وصول، رسید، برداشت، اكتساب، اخذ بار عام، پذیرش دریافت پول، دخل قبض رسید، رسید، فیش، قبض، مفاصا، برگۀ واریز، اعلامیۀ واگذاری، تأیید پر
دریافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال ریافتن، ازروی غریزه حسکردن، بافراست دریافتن، مستقیماً دریافتن، درک کردن، حدس زدن
وصول کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ل] وصول کردن، درآمد داشتن بهدست آوردن، دریافت کردن، دریافت شدن، گرفتن
گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، ستاندن، اخذ کردن، برداشتن، بهدست آوردن، کسب کردن، یافتن، پذیرفتن، دریافت کردن، پس گرفتن اجازۀ ورود دادن، پذیرا شدن، نگهداشتن، نگهداری کرد
مطلع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط برشدن، آگاهییافتن، آگاه شدن، خبردار شدن، شنیدن، کشف کردن، یادگرفتن، اطلاع پیدا (حاصل) کردن، باخبر شدن اطلاعات خواستن، گزارش خواستن، پرسیدن خب
بازسازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی قا، نوسازی، مدرنیزاسیون، اعاده، بازیافت، تجدید، احیا▼، برگرداندن بهوضعاولیه، بازیافت، جبران، برقراری(مجدد)، بازگشایی، بازگشت، برگشت، استرداد
فکر نکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام فکر نکردن، دقت نکردن، نادیدهگذشتن، غفلت کردن بیتوجه بودن، ندانستن احساسی عمل کردن، ازرویغریزه حس کردن ◄ دریافتن سوءقضاوت کردن، تشخیص