درخشانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شان، نورانی، روشن، فروزان، شبنما، تابنده، افروخته، عالمتاب درخشنده، براق، اطلسی، صیقلی، متالیک، برافروخته، تابان، تابناک، مشعشع، منور، رخشان، مش
درخشان کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن کردن، براق کردن، جلادادن، صیقلی کردن، واکس زدن، روشن کردن، تشعشع کردن، چرب کردن، لیز کردن، روان کردن
دراشتباهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال شتباه، غافل، پرت، ناوارد، ناآگاه، بی‌خبر، خرافاتی، متوهم جایزالخطا، خطاکننده، نامیزان، بی‌خرد فریفته، گول‌خورده، فریب‌خورده، گمراه‌شده، گمر
درخشانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شان، نورانی، روشن، فروزان، شبنما، تابنده، افروخته، عالمتاب درخشنده، براق، اطلسی، صیقلی، متالیک، برافروخته، تابان، تابناک، مشعشع، منور، رخشان، مش
روشنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ناکی، روشنایی، نور، پرتو، شعاع نورانی▼، درخشش، تابش، فروغ▼، نور روز، صبح، آفتاب، ضیا، مهتاب، چراغانی گرگ و میش نور مصنوعی، نور شمع، چراغ، مشعل ت
تشعشعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ی، پرتوافکنی، تلألو، تابش، تابناکی، درخشش، درخشندگی، گسیل، نشر، انتشار، برق، رادیواکتیویته، پرتوزایی، انرژی نورافشانی، نورپاشی موج رادیویی، موجک
بیخردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، جاهل، نادان، غیرمنطقی، بی‌هوش بی‌سلیقه کوته‌فکر عجول، بی‌پروا دراشتباه [صورت اسمی:] ◄ نادان
امیدوارکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ده، امیدبخش، نویدبخش، بشارت‌دهنده، امیددهنده، مناسب، سعد، درخشان، خیالی هوس‌انگیز