درهمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رهخورده، درهمپیچیده، سردرگم، پیچ و تابدار، پیچیده بغرنج، غیرقابلدرک مانع
تخفیف دادن [درد]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ن [درد]، ملایم کردن▲، معتدل کردن، آسوده کردن، آرام کردن، تخفیف بخشیدن، تسکین دادن، بهبود دادن
دردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رد، ناراحتی، زحمت، الم، تألم، رنج تیر، نیش، دردسخت▼ درد زایمان پریشانی، زجر، تعب، سینهسوزی، عذاب، دردِبیدرمان، خونِ دل، فلاکت، رنج زوال دردناک
صلحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) رامش، آشتی، صفا، صلح وصفا، سازش، آسایش، امنیت، عافیت، آسودگی، آرامش آشتی، مصالحه، متارکه، مسالمت، برقراری صلح سازش سازگاری، هما
اقدامکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، آغازکننده، اهتمامکننده، پیشنهاددهنده، شرکتکننده (در مزایده یا مناقصه)، نویسنده، مبتکر، آزمایشکننده، جوینده، محقق مصلح، ایدهآلیست، فعال س
نیروی مسلحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) وی مسلح، نفرات جلوداران، طلایه، پرچمدار گارد سلطنتی، سپاه جاوید، غلامان، ملازم نیروی انتظامی، نیروی ضداغتشاش چترباز، پاسگان، گا
نظم داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم شتن، مرتب بودن، هماهنگبودن، با هم خواندن، سازگار بودن (شدن) وارد صف شدن، در صف قرارگرفتن، دررتبۀ صحیح قرارگرفتن، جای خود نشستن، مستقر شدن
باقیماندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت قیمانده، بقیه، مانده، تتمه، مابقی، الباقی، [حالت صفتی باقیمانده▼] پسمانده، تهنشین، رسوب، دُرد، تهمانده، لا، لای، لِرد ثقل برآمد، حاصل، رویش افزون