درمیان گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد درمیان گرفتن، محاصره کردن، احاطهکردن، حمله کردن درآغوش گرفتن(کشیدن)، بهناز پروردن دور گرفتن، حلقه زدن (بهدور چیزی) دور زدن، دیوارکشیدن مجاور بودن
درمیان واقع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد درمیان واقع شدن، دربین واقع شدن، وسطدوچیز بودن، نصف کردن داخل شدن
درمیان گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد درمیان گرفتن، محاصره کردن، احاطهکردن، حمله کردن درآغوش گرفتن(کشیدن)، بهناز پروردن دور گرفتن، حلقه زدن (بهدور چیزی) دور زدن، دیوارکشیدن مجاور بودن
درمیان واقع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد درمیان واقع شدن، دربین واقع شدن، وسطدوچیز بودن، نصف کردن داخل شدن
دربارۀفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه درزمینۀ، درخصوصِ، درارتباط با، باتوجه به، با، درپاسخِ، نسبت به، در موردِ، دربابِ، ازبابتِ، بابتِ، دراطرافِ، پیرامونِ، بازگشت به
محاصره کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کردن، درمیانگرفتن، احاطهکردن، حصاربستن، دیوار کشیدن محاصره شدن، درمیان واقع شدن