قدرت را در دست گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام در دست گرفتن، زمام امور را در دست گرفتن، برتخت سلطنت نشستن، تاج پادشاهی را برسر نهادن، تصدیکاری را بهعهده گرفتن، غصب کردن، کودتا کردن
تخفیف دادن [درد]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ن [درد]، ملایم کردن▲، معتدل کردن، آسوده کردن، آرام کردن، تخفیف بخشیدن، تسکین دادن، بهبود دادن
دراز شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد شدن، قد کشیدن، رشد کردن، استخوان ترکاندن کش آمدن، کشیدهشدن، بهدرازا کشیدن، طولانی شدن [زمان]
خیاطیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ی، دوزندگی، بافندگی برش، دوخت، دوز، ببروبدوز، بافت، کوک، توگذاشتن، درز گرفتن، شلال (کوک)، اندازهگیری، گز، بخیه، رفو، پروو، آسترکشی، پسدوزی، پت
توبه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات دن، شرمنده شدن، شرمساربودن، پشیمان شدن، اقرار کردن، پوزش طلبیدن، دلجویی کردن، کفاره دادن، متأسف شدن، درس گرفتن، یاد گرفتن، تغییر عقیده دادن توبه
قدرت را در دست گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام در دست گرفتن، زمام امور را در دست گرفتن، برتخت سلطنت نشستن، تاج پادشاهی را برسر نهادن، تصدیکاری را بهعهده گرفتن، غصب کردن، کودتا کردن
شرکت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ادن، بازی گرفتن، بهعضویتپذیرفتن، عضو کردن، نامنویسی کردن