دردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رد، ناراحتی، زحمت، الم، تألم، رنج تیر، نیش، دردسخت▼ درد زایمان پریشانی، زجر، تعب، سینهسوزی، عذاب، دردِبیدرمان، خونِ دل، فلاکت، رنج زوال دردناک
تخفیف دادن [درد]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ن [درد]، ملایم کردن▲، معتدل کردن، آسوده کردن، آرام کردن، تخفیف بخشیدن، تسکین دادن، بهبود دادن
درد سختفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی تیر، نیش، نیشگان، سردرد، سوزش، خارش، اسپاسم دردِ سنگین، درد گران، درد جگر، قولنج، دردِ تیز، میگرن
درد آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی د آوردن، اذیت کردن، زجردادن، صدمه زدن، مجازات کردن، شکنجه کردن، تنبیه کردن بُریدن، سختتر کردن، آزردن
درد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، تیر کشیدن، زُقزُق زدن، زُقزُق کردن، سوختن، خاریدن دردداشتن، بهخود پیچیدن، لرز کردن، رنج بردن، آشفتن، گریستن، آسیب دیدن، دچار درد شدن، دچار
شراکتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ویت، اشتراک، آبونمان، سهامداری، شریک (سهیم) شدن، انجمن، مشارکت مشارکت دولتی، ملی کردن، مالکیت مشاع تشکیل، ایجاد تشکیلات، سازمان
حزبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ] حزب، پولیتبورو، کمیته جناح، خط، جمعیت، گروه، دسته، تروپ، باند، شاخه، فرقه، تیره حزبسیاسی، چپ، راست، میانهرو، لیبرال، آزادیخو
دراختیارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ر، متعلق، موجود، درحساب، درتصرف، شخصی، وابسته، مالِخود، غیرمشاع، انحصاری، خصوصی، استحقاقی دردست، درچنگ، در یَد، تحت یَد، تحت کلید، در دستر
اخذفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی قبض، ضبط، ربایش، برداشت، سلب، گرفتن، گیر انداختن، نگهداری مصادره▼، غارتگری▼ جذب، گیرایی، جاذبه دریافت، فهم، درک، برداشت، قابلیت درک تملیک، ت
تخفیف دادن [درد]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ن [درد]، ملایم کردن▲، معتدل کردن، آسوده کردن، آرام کردن، تخفیف بخشیدن، تسکین دادن، بهبود دادن