تخفیف دادن [درد]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ن [درد]، ملایم کردن▲، معتدل کردن، آسوده کردن، آرام کردن، تخفیف بخشیدن، تسکین دادن، بهبود دادن
دردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رد، ناراحتی، زحمت، الم، تألم، رنج تیر، نیش، دردسخت▼ درد زایمان پریشانی، زجر، تعب، سینهسوزی، عذاب، دردِبیدرمان، خونِ دل، فلاکت، رنج زوال دردناک
درد سختفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی تیر، نیش، نیشگان، سردرد، سوزش، خارش، اسپاسم دردِ سنگین، درد گران، درد جگر، قولنج، دردِ تیز، میگرن
درد آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی د آوردن، اذیت کردن، زجردادن، صدمه زدن، مجازات کردن، شکنجه کردن، تنبیه کردن بُریدن، سختتر کردن، آزردن
درد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، تیر کشیدن، زُقزُق زدن، زُقزُق کردن، سوختن، خاریدن دردداشتن، بهخود پیچیدن، لرز کردن، رنج بردن، آشفتن، گریستن، آسیب دیدن، دچار درد شدن، دچار
تخفیف دادن [درد]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ن [درد]، ملایم کردن▲، معتدل کردن، آسوده کردن، آرام کردن، تخفیف بخشیدن، تسکین دادن، بهبود دادن
نرم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی عل] نرم کردن تسکین دادن، ملایم کردن تخفیف دادن [درد] رسیده کردن، آماده کردن چرب کردن، مالیدن، روغنزدن، لیز کردن آب زدن، نم کردن
کاستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، کم کردن، منها کردن، پایین آوردن کنار گذاشتن، مستثنیکردن بههم فشردن، مختصر کردن، کوتاه کردن، کوچک کردن صرفهجوییکردن تسکین دادن، تخفیف دادن [درد]
ناخوشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ام شدۀ بیمار، سمتوم، سندروم، نشانگان: تب، درد، لرز، تشنج، لقوه، شوک، حمله، تهوع، دلپیچه، غش (غشوه)، بیهوشی، اغما، سرگیجه، دوار، منگ بودن، عر
دردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رد، ناراحتی، زحمت، الم، تألم، رنج تیر، نیش، دردسخت▼ درد زایمان پریشانی، زجر، تعب، سینهسوزی، عذاب، دردِبیدرمان، خونِ دل، فلاکت، رنج زوال دردناک