دراز شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد شدن، قد کشیدن، رشد کردن، استخوان ترکاندن کش آمدن، کشیدهشدن، بهدرازا کشیدن، طولانی شدن [زمان]
افزودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت اد کردن، بیشترکردن، اضافه کردن، بالا بردن، افزایش دادن، تکثیر کردن، تولید کردن، بار آوردن دوبرابر کردن، تکرار سه باره، مکرر کردن، تکرار کردن توسعه د
طولانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد انی، دراز، بلند، کشیده، طویل، ممتد، بعید، دور بامسافت بسیار، باوسعت درازمدت، طویلالمدت، مدید، متمادی غرا، فصیح، مبسوط، گسترده، مطول، مفصل، مشروح، ط
طویل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] طویل بودن، دراز (کشیده) بودن، طولانی بودن دست دراز کردن، تعدی کردن، حق نداشتن، پا ازگلیم خود فرا نهادن
طولانی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کردن، دراز کردن، کشیدن، طولانیتر کردن، ممتد کردن، کش دادن تمدید کردن
کش آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ] کش آمدن، دراز شدن، کشیده شدن مثل فنر عمل کردن، جهیدن، پریدن، جَستن، ازجا پریدن، بالا جستن، پس جستن برگشتن کوک کردن