دامنهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ره، پهنه، بستر، مدار، حیطه، افق، ساحت، عرصه دسترس، رسایی، بُرد، کشش، طول میدان دید، پهنۀ دسترسی، میدان، عمق، دامنۀ عمل چشمانداز حریم، آستان فضا
دامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط تَله، تور، کمند شبکه، شست تار عنکبوت، دام عنکبوت کمینگاه، ورطه طعمه صید ◄ آسیبپذیر صیاد ◄ شکارچی، کمینکننده، شخص پنهانشده
دامنۀ عملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام دامنه، فاصلۀحرکت، قابلیت مانور، میدان، جا، بازی (تکان خوردن قطعهای دریک دستگاه)، مدار، حیطه، پهنه
دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی اعطا کردن، فرستادن، منتقل کردن، تسلیم کردن، سپردن، واگذار کردن، دراختیار قرار دادن، تقدیم کردن، عرضه کردن بخشیدن، هبه کردن، احسانکردن قرض دا
فریب دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ن، فریفتن، گول زدن، چربزبانی کردن، ازراهبهدر بردن، فاسد کردن، بدآموزی کردن، دامافکندن، دام نهادن، کلاه گذاشتن، کلاه کسیرا برداشتن، کلاهبر
حمل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت حمل کردن، بهپشت گذاشتن، بهدوشگذاشتن، نگاه داشتن آوردن، بردن، انتقال دادن، منتقل کردن سواریدادن، سوار کردن [سوار شدن ◄سفر کردن 267] حمالی کردن
رهسپار شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سپار شدن، ترک کردن، خارج شدن، رفتن، عازم شدن، بهراه افتادن، راهی (روانه) شدن استعفا دادن بیرونرفتن، ترک منزل کردن سوار شدن، سواری کردن، حمل کردن آم
بالا بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت جک زدن، ازجابرداشتن، ازخاک برداشتن، برگرفتن، بلند کردن، برداشتن، برخیزاندن، برانگیختن، بلندکردن، بالا کشیدن، نصب کردن، برافراشتن، آهیختن، نگاه داشتن
کتوشلوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ر، کت و دامن، دوپیس، سهپیس، لباس رسمی، اسموکینگ، آرخالق (ارخالق)