داد زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی داد زدن، بلند صدا کردن، سخنرانی کردن، سلام کردن سرزنش کردن درد کردن سوگواریکردن
تخفیف دادن [درد]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ن [درد]، ملایم کردن▲، معتدل کردن، آسوده کردن، آرام کردن، تخفیف بخشیدن، تسکین دادن، بهبود دادن
دردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رد، ناراحتی، زحمت، الم، تألم، رنج تیر، نیش، دردسخت▼ درد زایمان پریشانی، زجر، تعب، سینهسوزی، عذاب، دردِبیدرمان، خونِ دل، فلاکت، رنج زوال دردناک
درد سختفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی تیر، نیش، نیشگان، سردرد، سوزش، خارش، اسپاسم دردِ سنگین، درد گران، درد جگر، قولنج، دردِ تیز، میگرن
درد آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی د آوردن، اذیت کردن، زجردادن، صدمه زدن، مجازات کردن، شکنجه کردن، تنبیه کردن بُریدن، سختتر کردن، آزردن
تشرزدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی زدن، توپیدن، نعره زدن، دادوبیداد کردن، عربده کشیدن، تندی کردن، ازکوره دررفتن، آزردن، احترام نگذاشتن
تشنجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم برهمی، بههمریختگی، تلاطم، همهمه، جوش وخروش، انقلاب جوی، طوفان، باد جهنم قیلوقال، بلوا، دادوبیداد، آژیر، بلندی صدا دعوا، جنگ جنجال، آشوب
صدافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ا، نوا، صوت، آوا، بانگ، ندا، شنوایی شلوغی، قیلوقال، همهمه، ولوله، هنگامه، غریو، غوغا، دادوبیداد، بلندی صدا دانگ آواز، نغمه، آهنگ، ملودی، موسیقی
بلندی صدافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ] بلندی صدا، رسایی، بلندی صدای بلند: رعد، صدای انفجار، سوت، آژیر، آلارم، زنگ، ناقوس، بام، غرش، ویژ بلندگو▼ جیغ، فریاد، بانگ، داد، پرخاش، نهیب، ه
صدای ناهنجارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی سم] صدای ناهنجار ناهنجاری، ناسازگاری صداها، ناسازی، ناسازگاری، تنافر صداها غوغا، بینظمی فاصلۀ نامطبوع، دیسونانس صدای خارج ازنُت، فالش زوزه، صدا