داد زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی داد زدن، بلند صدا کردن، سخنرانی کردن، سلام کردن سرزنش کردن درد کردن سوگواریکردن
تخفیف دادن [درد]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ن [درد]، ملایم کردن▲، معتدل کردن، آسوده کردن، آرام کردن، تخفیف بخشیدن، تسکین دادن، بهبود دادن
دردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رد، ناراحتی، زحمت، الم، تألم، رنج تیر، نیش، دردسخت▼ درد زایمان پریشانی، زجر، تعب، سینهسوزی، عذاب، دردِبیدرمان، خونِ دل، فلاکت، رنج زوال دردناک
درد سختفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی تیر، نیش، نیشگان، سردرد، سوزش، خارش، اسپاسم دردِ سنگین، درد گران، درد جگر، قولنج، دردِ تیز، میگرن
درد آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی د آوردن، اذیت کردن، زجردادن، صدمه زدن، مجازات کردن، شکنجه کردن، تنبیه کردن بُریدن، سختتر کردن، آزردن
مقدّر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ودن، محکوم بودن، حاکیبودن، خبر دادن از، گواهی دادن بر (از)، ایجاب کردن آماده شدن شرایط، آماده شدن
امتناع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ع کردن، استنکاف کردن، نهگفتن، ابرو بالا انداختن، دست رد بهسینۀ کسی زدن، جواب رد دادن، نفی کردن، انکارکردن، ردّ کردن، اکراه داشتن از
بدنام شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی آبرو از دست دادن، آبرویش ریختن، رسوا شدن، برسرزبانها افتادن، درافواه افتادن، قابل سرزنش شدن، سابقه خودرا خراب کردن، ازچشم افتادن
دیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ل] دیر بودن، کار ازکار گذشتن دیر آمدن، تاخیر داشتن، تاخیر کردن، دیرکردن، دست بهدست کردن، جا ماندن دیرکردن، تأنی بهخرج دادن، استخاره کردن، درنگ کرد
توضیح دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ضیح دادن دلیل بودن، علت بودن موجهکردن، تئوریزه کردن آب از سرچشمه گلآلودبودن