دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی اعطا کردن، فرستادن، منتقل کردن، تسلیم کردن، سپردن، واگذار کردن، دراختیار قرار دادن، تقدیم کردن، عرضه کردن بخشیدن، هبه کردن، احسانکردن قرض دا
آب دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ل] آب دادن، آبیاری کردن آب افزودن، رقیق کردن، خیس کردن، اخته کردن، آبکشی کردن، تَر کردن، نَم کردن ریختن، چکیدن آب انداختن، آب بهجایی انداختن
مشورت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه شورت دادن، نظر دادن، توصیهکردن، تجویز کردن، مطرح کردن، اطلاع دادن انگیختن، منصرف کردن، اخطار دادن امرکردن، مصلحت بودن اندرز دادن، سفارش کر
عینیت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود دن، بیرونی کردن، عینیکردن، متعلق کردن، ظاهر کردن، وجود خارجی دادن، بیرون کردن نمایان کردن، نشانه داشتن، نمودن انجام دادن
ربط دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ربوط ساختن، نسبتدادن، ارتباط ایجاد کردن، رابطه برقرارکردن، ارتباط گرفتن (یافتن)، تماس گرفتن، پارتیجور کردن، کانال زدن، وصل کردن مرتبط دانستن، مربوط
عقدکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی کردن، بهازدواج دادن، شوهر دادن، نامزد کردن، دست بهدست همدیگر دادن، دختر دادن و دختر گرفتن، ناف کسیرا با (به) نام دیگری بریدن، انتخاب ک
بحث کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال ، مجادله کردن، سروکلهزدن، کلنجار رفتن، جروبحث کردن، بگومگو کردن، اره دادن [و] تیشه گرفتن
محاورهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ه، صحبت، گفتگو، مکالمه، پچپچ، مصاحبه، پرسش وپاسخ، بگووبخند، دل دادن و قلوه گرفتن، گلگفتن و گلشنفتن شور، اختلاط، تبا
تقویتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت و دادن، توانبخشی، استحکام، تجدید قوا، امداد، نیرو بخشیدن، نیروزایی، دوپینگ امداد، کمک استحکام، آهنکشی، سخت کردن، سختی (سفتی) تهییج، تحریک نقاهت، ب
دیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ل] دیر بودن، کار ازکار گذشتن دیر آمدن، تاخیر داشتن، تاخیر کردن، دیرکردن، دست بهدست کردن، جا ماندن دیرکردن، تأنی بهخرج دادن، استخاره کردن، درنگ کرد