خیلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت د] خیلی، بهشدت بینهایت، بهغایت بهطور قابل ملاحظه، بسیار، زیاد، سخت بهزحمت آنهمه، آنقدرها، آنقدر غالباً، بیشتر اکثراً
خیلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ، بسیار، زیاد بیشتر، اکثراً، غالباً بهافراط، الیماشاءالله، بسیار زیاد، بیشازاندازه اینهمه ایبسا
خالیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ، تهی، عاری خلوت، دنج، کمجمعیت، کمرفتوآمد، آرام، ساکت توخالی، پوک، پوچ، مجوف، میانتهی، دوجداره، مخلا فاقد، عاری سفید، نانوشته غیرمسکون، اشغا
خالی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ل] خالی کردن، تخلیه کردن ترک کردن، رهسپار شدن شانه خالی کردن، حذر کردن، اجتناب کردن
خالی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت تخلیه کردن، درآوردن، باقی نگذاشتن، سَر کشیدن، عاری ازچیزی کردن، جارو کردن، تهی کردن، بیرون دادن درکردن، تیر درکردن ریختن، سیفون کردن خونگرفتن، خون ر
اعلافرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام تثنایی، استثنا، ممتاز، درجهیک، تَرازاول، تک، بیهمتا، خیلی عالی، غایتِ خوبی، احسن، عالیه باشکوه، مجلل، سلطنتی، افسانهای تابناک، مشعشع
خیلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت د] خیلی، بهشدت بینهایت، بهغایت بهطور قابل ملاحظه، بسیار، زیاد، سخت بهزحمت آنهمه، آنقدرها، آنقدر غالباً، بیشتر اکثراً
اغلبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان غلب، غالباً، خیلی اوقات، اکثرا ً، بیشتر، بیشتر اوقات بارها، بهدفعات، بهکرات، مکرراً، کراراً
چندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد فت] چند چندین، کثیر غیرمنفرد، جمعی چندان مضاعف، متعدد، عدیده، بس، خیلی، بسیار، زیاد، فراوان، وافر کثیرالوقوع جزیل، نهمار