خونسردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام رد، بیاحساس، یخ، ناآگاه، بیخبر، بیحس، فاقد قوۀ تخیل، تهییجناپذیر، مثل سیبزمینی شخص خونسرد▲
آرام ماندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ن، متین بودن، خونسردماندن، احساسات خود را کنترل کردن، فروخوردن، ابرو خمنکردن، برداشتن، تحمل کردن، ساختن، مدارا کردن، صبور بودن▼، تاب آوردن، در
بیاحساسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی س، بیرحم، بیعاطفه، بیرگ، سرد، خونسرد سخت، پوستکلفت، سیبزمینی
بیعلاقهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود علاقه، هوایی، لاقید، بیتفاوت، بیاعتنا، خونسرد، بیفکر
تهییج ناپذیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام یج ناپذیر، سرد، کُند، آرام، خوددار، خونسرد، متعادل، استوار مطمئن، آسوده، فارغ، آسوده خاطر، آسودهدل، آرمیده، بیخبر ریلکس آسایشجو فارغبال
بیتفاوتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی بیطرف، باریبههرجهت، بیخیال، بیعلاقه، بیعاطفه، بیزار، خونسرد، تعجبنزده، تهییجناپذیر، غافل، بیکار، عادل، بیسلیقه، نامصمم