خوش بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی بودن، شاد بودن، آسمان را سیر کردن، اعصاب داشتن، بال درآوردن، بالوپر گرفتن، خندیدن، لبخند زدن، شادمانی کردن
خویش بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ل] خویش بودن، همخون بودن مادر شدن، پدر شدن، تولید مثل کردن بهفرزندی قبول کردن
خوشه (بسته): خوشهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم بسته): خوشه، طره، دستۀ مو، دست، جزءترکیبی بسته، بقچه، عدل، لنگه، خرمن، امانت پستی، کیسه
خودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ن، ضمیر، اگو، ایگو، ضمیر خودآگاه، اید، ضمیر ناخودآگاه، شخص او، وی نَفْس، وجود، ذات خویش، خویشتن ابرمن، انسان فردیت، ویژگی▲ روح، خود (عرفانی)
جسمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ، توده، هسته، گره، عقده، لخته، ماده دَلمه، لَختۀ خون چیز متراکم، جسم جامد: سنگ، استخوان، فسیل، سنگواره، رسوب، تهنشین، دُرد سیمان، سنگ، صخره
بدن انسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، تن، پیکر، آغوش، ارگانیسم، هیکل، قواره، اندام، قدوقواره، بالا، قدوبالا، قدوقامت جان، روح کالبدشناسی، علوم پزشکی، اندام، ماهیچه، مفصل، عضله قامت
خوشاندامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی باریکاندام، ظریف، سرو قد، خوشهیکل، خوشترکیب، موی میان، خوشتراش، تراشیده، شکیل متناسب، خوششکل، متقارن مهپیکر، پریپیکر، سیمینبر، رعنا
زیباییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی بایی، خوشگلی، قشنگی، خوبرویی، حُسن، جمال، کمال جلال، هیبت، شکوه، تجمل، جبروت، احتشام، عظمت، بزرگی، سطوت ◄ اقتدار خوشاندامی، خوشهیکلی، خوش
زودباورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دباور، خوش باور، سادهلوح، سادهدل، گول، بچه، دهنبین احمق، کودن خرافاتی، متوهم، دراشتباه بیتزویر، خام