خشکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی بایر، لمیزرع، برهوت، بیآبوعلف، کمآب، بیباران، آفتابی، سوخته، آفتابسوخته پلاسیده، پژمرده، چروکیده، منقبض نمگیر
خشک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی دن، چلاندن، پلاساندن، چروکدار کردن، پاک کردن آبشرا گرفتن، درآفتاب گذاشتن، آویزان کردن، پهن کردن نمکسود کردن
ثبات داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر تن، ثابت بودن، تعادل داشتن، برقرار شدن، تثبیت شدن، قرار گرفتن، گیر کردن، گیر افتادن، فرورفتن، جا گرفتن، گرفتن، آرمیدن، تهنشین شدن مهار بودن، لنگر
بیثمرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ] بیثمر، خشک، بیحاصل سترون، نازا، نابارور، عقیم، مقطوعالنسل، اخته، خنثا، خواجه استریل، پاستوریزه نابرومند، ناشکوفا
متعصبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال رتجع، خشک، فناتیک، قشری، فرقهای، لاهوتی مطمئن مستبد، بدقلب غیور، غیرتمند، مشتاق، افراطی بیسواد، نیاموخته بنیادگرا غیرطبیعی
منقبض شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] منقبض شدن، کوچک شدن، جمع شدن خشک شدن، تحلیل رفتن، کم شدن، کاهش یافتن پژمرده شدن، پلاسیده شدن، پژمردن، پلاسیدن، خشکیدن، پوسیدن، تجزیه شدن جمع شدن