خستهکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کننده، کسالتآور، پرزحمت، کسلکننده توانفرسا، طاقت (جان،روان) فرسا
خستهشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه هشدن، کسل شدن، بیزار شدن، تحلیل رفتن، بهخاک افتادن، ازپا درآمدن، ازپا افتادن، ضعیف بودن
خستهکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کردن، انداختن، ازپادرآوردن، خسته و ناتوان کردن کسل کردن، بیزار کردن، کسلکننده بودن
خستهکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کردن، انداختن، ازپادرآوردن، خسته و ناتوان کردن کسل کردن، بیزار کردن، کسلکننده بودن
مکروهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی خواسته، نامردمی، مخالف سلیقه، دافع، نفرتانگیز، بدمزه، ناگوار