خودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ن، ضمیر، اگو، ایگو، ضمیر خودآگاه، اید، ضمیر ناخودآگاه، شخص او، وی نَفْس، وجود، ذات خویش، خویشتن ابرمن، انسان فردیت، ویژگی▲ روح، خود (عرفانی)
خودرأییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام خیرهسری، اطمینان، دگماتیسم، پیشداوری، تعصب، غیرت، غرور استبداد، بیرحمی خشونت، سختگیری، کوتهفکری، کوری اطمینان چیز ثابت تاریکاندیشی، ک
خودرأیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام أی، خودسر، کلهخر مستبد، سختگیر، سنگدل، بیرحم متمرد، یاغی، نافرمان، گردنکش، وحشی، سرکش ستیزهجو، لجوج، چموش، لجباز، مصرّ، قهرکرده، قهر،
خودسرانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام خودسرانه، دلبخواهی، مطلق، عمداً مصراً، موکداً بیرحمانه
خودجوشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ] خودجوشی، خودبهخودی، خودانگیختگی بداهه، بدیهه، بدیههسرایی خلاقیت، تخیل، نوآوری بدون تصمیمقبلی، برخورد موردی امپرامتو اختیار غریزه، شم
خودبهخودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام خودبهخود، خلقالساعه، خودجوش، خودانگیخته بیاختیار، غیرارادی، باطیب خاطر بدون اندیشۀ قبلی، نیندیشیده، نااندیش، شمی، غریزی، بداهتاً، با
خودخواه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ودخواه بودن، فقط خود را دیدن، خودستایی کردن، منم گفتن، همه چیز را برای خود خواستن، نگهداشتن
خودرأیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام أی، خودسر، کلهخر مستبد، سختگیر، سنگدل، بیرحم متمرد، یاغی، نافرمان، گردنکش، وحشی، سرکش ستیزهجو، لجوج، چموش، لجباز، مصرّ، قهرکرده، قهر،
خودسرانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام خودسرانه، دلبخواهی، مطلق، عمداً مصراً، موکداً بیرحمانه
خودجوشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ] خودجوشی، خودبهخودی، خودانگیختگی بداهه، بدیهه، بدیههسرایی خلاقیت، تخیل، نوآوری بدون تصمیمقبلی، برخورد موردی امپرامتو اختیار غریزه، شم
خودبهخودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام خودبهخود، خلقالساعه، خودجوش، خودانگیخته بیاختیار، غیرارادی، باطیب خاطر بدون اندیشۀ قبلی، نیندیشیده، نااندیش، شمی، غریزی، بداهتاً، با