خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ] خواستن، خواهش کردن، روانداختن تقاضا کردن، استدعا کردن، طلبکردن نیاز خودرا اعلام کردن، طلبیدن، نیاز داشتن دعوت کردن، فراخواندن پیگی
خوارکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی نده، تحقیر کننده، اهانتآمیز، بدنام کننده، بیاعتبار سازنده
کمک خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی استن، کمک طلبیدن، یاریجُستن (خواستن، طلبیدن)، نجات خواستن
بدی کسی را خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ا خواستن، نفرت داشتن، رشک ورزیدن، اذیتکردن، زجر دادن، درحق کسی بدی کردن، آزار داشتن، ضرر زدن، آزار دادن، آش برای کسیپختن، اطوار آمدن (ری
خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ] خواستن، خواهش کردن، روانداختن تقاضا کردن، استدعا کردن، طلبکردن نیاز خودرا اعلام کردن، طلبیدن، نیاز داشتن دعوت کردن، فراخواندن پیگی
کمک خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی استن، کمک طلبیدن، یاریجُستن (خواستن، طلبیدن)، نجات خواستن
بدی کسی را خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ا خواستن، نفرت داشتن، رشک ورزیدن، اذیتکردن، زجر دادن، درحق کسی بدی کردن، آزار داشتن، ضرر زدن، آزار دادن، آش برای کسیپختن، اطوار آمدن (ری
میل داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی اشتن، خواستن، آرزو کردن، آرزو داشتن، آرزومند بودن، آرزوی چیزی را درسر پختن، اشتیاق داشتن، لازم داشتن، نیازمند بودن، نیاز داشتن امر کردن، طلب