خوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، حقیر، توسریخور، بدبخت، بیچاره، مفلوک، ضعیف، زیردست، بیمقدار، خفیف، نکوهشپذیر، نکوهیده، کوچک، هیچ، آشغال، مبتذل، بیاهمیت سرشکسته، سرافکنده،
خوارکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی نده، تحقیر کننده، اهانتآمیز، بدنام کننده، بیاعتبار سازنده
خواریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ت، زبونی، بدبختی، پستی، سرشکستگی، نکوهشپذیری، عدم اهمیت، کوچکی، بدنامی، حقارت، خفت
خوارشمردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات رشمردن، حقیر شمردن، تحقیرکردن، تحقیر کردن▼، احترام نگذاشتن، مغرور بودن، به روز سیاه نشاندن، ردّ کردن
خارج از زمان خود بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] خارج از زمان خود بودن، زمان-ناسازگاری، عدم انطباق تاریخی نابههنجاری تاریخی، اشتباه تاریخی دیرجنبیدن، تأخیر، زود رسیدن، تعجیل رسم منسوخ، امر منسوخ
تحقیر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کوچک شمردن، خوارشمردن▲، دست کم گرفتن، خوار کردن، بیاعتبار کردن، ازنظر افکندن، بیعزتکردن، خفیفساختن، منت گذاشتن اهانتکردن، بی ادب بودن، احترام
تحقیر کردن 922فرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، کوچک شمردن، خوارشمردن، دست کم گرفتن، خوار کردن، بیاعتبار کردن، ازنظر افکندن، بیعزت کردن، خفیفساختن، منت گذاشتن اهانت کردن، بیادببودن،
پایینآمدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت آمده، کاسته، پایین، نشسته سرکوبشده، سرنگون، واژگون تحقیرشده، خوار نازل
ناچیزبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ناچیزبودن، بهپشیزی نیارزیدن، اهمیت نداشتن، مهم نبودن خوار بودن مالی نبودن، ناخن کوچکۀ کسی نشدن، ازاعتبارافتادن، خاکِ پایِ کسی بودن، ارزش و ا
اهمیت ندادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی دادن، ناچیز شمردن، بهاندادن، بهبازی گرفتن، آلت دست قرار دادن، خوار داشتن