خَمشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل خَمشده، خَم، دولا، خمیده خمیدهقامت، گوژپشت، تاشده، منحنی مچاله، مچالهشده، چروکیده، پلاسیده، پژمرده چینچین، چینخورده تاشو، تاشدنی آکاردئونی ماهر
خَمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل م، تا، چین، لا، انحنا، چروک، تاب دوتایی، خمیدگی، چروکیدگی، برگشتگی، رویهمافتادگی خم ابرو یقه پیری
خَم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل خَم کردن، تا کردن، دولا کردن، مچاله کردن شیار کشیدن بههم زدن انحنادادن، تابیدن، تاب دادن، تاباندن، پیچاندن بستهبندی کردن، پیچیدن، حصار بستن، دیوار
خَمشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل خَمشده، خَم، دولا، خمیده خمیدهقامت، گوژپشت، تاشده، منحنی مچاله، مچالهشده، چروکیده، پلاسیده، پژمرده چینچین، چینخورده تاشو، تاشدنی آکاردئونی ماهر
زاویهدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل زاویهدار، مثلثی، خمیده، تاشده، خَمشده نوکتیز، بُرنده، تیز صفات زاویه: متمم، حاده، تند، منفرجه، باز، قائمه، راست سهگوش، چهارگوش
پیچوتابدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل دار، تابدار، تابیده، پیچاپیچ، درهم پیچیده، پیچخورده، تابیده، خمیده، ناراست، پُرتاب، پیچپیچی، پیچیده▼، معوج، مجعد هزارتو، هزارخانه، هزارچم
[صفت] اُریبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد یب، کج، یکبر، مایل، مورب، قیقاج، یکوری، شیبدار▼، خَم تابیده، معوج، خمیده، خَمشده انحرافی لوزیشکل