خَمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل م، تا، چین، لا، انحنا، چروک، تاب دوتایی، خمیدگی، چروکیدگی، برگشتگی، رویهمافتادگی خم ابرو یقه پیری
خَم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل خَم کردن، تا کردن، دولا کردن، مچاله کردن شیار کشیدن بههم زدن انحنادادن، تابیدن، تاب دادن، تاباندن، پیچاندن بستهبندی کردن، پیچیدن، حصار بستن، دیوار
تعظیم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ردن، خَم شدن، کمر دوتاکردن، کُرنش کردن، مؤدب بودن، احترام نشان دادن تسلیم شدن، توافق کردن زمین بوسیدن
انحنا دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل حنا دادن زاویهدار کردن برگرداندن، وارونه کردن خَم کردن، خَم شدن، تعظیم کردن تاب دادن، پیچاندن
میلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی اق، شوق، رای، سودا، تمنا، آرزو، ذوق، هوا، هواداری، هوس، کشش، احساس، تمایل، خواسته، خواست، خواهش، دلبستگی، عطش، اشتها▼ اختیار، دستور آمال، در
خَم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل خَم کردن، تا کردن، دولا کردن، مچاله کردن شیار کشیدن بههم زدن انحنادادن، تابیدن، تاب دادن، تاباندن، پیچاندن بستهبندی کردن، پیچیدن، حصار بستن، دیوار
انحنا داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل عل] انحنا داشتن آویختن، آویزان شدن جهیدن، پریدن پیچ و خم خوردن، پیچیدن