خَمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل م، تا، چین، لا، انحنا، چروک، تاب دوتایی، خمیدگی، چروکیدگی، برگشتگی، رویهمافتادگی خم ابرو یقه پیری
خَم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل خَم کردن، تا کردن، دولا کردن، مچاله کردن شیار کشیدن بههم زدن انحنادادن، تابیدن، تاب دادن، تاباندن، پیچاندن بستهبندی کردن، پیچیدن، حصار بستن، دیوار
خمیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی یز خمیری، ضماد، مرهم، کِرم، بتونه، پوره، گوشتچرخکرده، عصاره، فالوده، مایع غلیظ، ملاط گچ یا سیمان کته خمیری بودن، قوام، غلظت، انعطاف، نرمی لج
خامیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه یتزویری، سادگی، بیگناهی، بیتجربگی، نپختگی، سادهدلی، بچگی، بیتکلفی، شرم، صداقت، راستگویی رکگویی، سادگی [کلام]، صراحت کلام یكدستی ◄ سا
خَمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل م، تا، چین، لا، انحنا، چروک، تاب دوتایی، خمیدگی، چروکیدگی، برگشتگی، رویهمافتادگی خم ابرو یقه پیری
خَم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل خَم کردن، تا کردن، دولا کردن، مچاله کردن شیار کشیدن بههم زدن انحنادادن، تابیدن، تاب دادن، تاباندن، پیچاندن بستهبندی کردن، پیچیدن، حصار بستن، دیوار
بالابرندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یۀ خمیر، مادۀورآورنده، اهرم، جک، بازو، جرثقیل، قرقره، ماشین، آسانسور، بالابر، تشک فنری چیز سبک
لذتبخشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی خشی، صفا، لطف، مطبوعیت، مقبولیت، دلپذیری، لطافت، خوشایند بودن، خوشامد، جاذبه دلبری، شیرینی، زیبایی تازگی، سرگرمی مزیت، خوبی سعادت، خیر لذات،