خفه کردن ارتعاشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی خفه کردن ارتعاش، تلپ، صدای کوتاه، صدای سنگین خفهکنندۀ صدا، سوردین، پوزهبند، اتاق آکوستیک، ساکتکننده
خفه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه خفه کردن، نجوا کردن، فرونشاندن، ساکت بودن
ضعیف و خفه [صدا]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ف و خفه [صدا]، ضعیف، کوتاه، آهسته، گنگ، دور، نارسا، غیرمسموع پیانو نالان، نازک، نالهکنان
خفتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ر، سرافکندگی، افکندگی، شرمساری، شرمندگی، شرم، ذلت، مذلت، توهین، بدنامی، توبیخ، تقبیح، رنجش
خفه کردن ارتعاشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی خفه کردن ارتعاش، تلپ، صدای کوتاه، صدای سنگین خفهکنندۀ صدا، سوردین، پوزهبند، اتاق آکوستیک، ساکتکننده
ساکت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، خفه کردن، خاموشکردن، خموش کردن، دهان کسیرا بستن، صدای دستگاه را کم کردن، پایین آوردن
نجوا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی نجوا کردن، نالیدن، ناله کردن، آه (ناله) کشیدن خفه کردن، خفه کردن ارتعاش جریان داشتن، وزیدن
اطفای حریق کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ردن، اطفا کردن، آتشنشاندن، خاموش کردن، فرونشاندن، خفه کردن، آب برآتش ریختن، میراندن، میرانیدن، کشتن، آتشرا ملایم کردن
منصرف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام منصرف کردن، برحذر داشتن، بازداشتن، اخطار دادن، اعتراض کردن منع کردن، تهدید کردن، مرعوب کردن، ترساندن بهراه دیگرهدایت کردن، راندن، بردن،