خطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، باریکه، رشته، نازُکه، محور، لین خطکش، میله، میل، تیر خط مستقیم، خط راست، خط منحنی، پارهخط، نیمخط، ضلع، وتر، شعاع، قطر خط نویسهای ◄ خطاطی
علامت گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ذاشتن، خط کشیدن، آهنداغکردن، داغ کردن، نشان گذاشتن، محدود کردن دندانهدار کردن، نوشتن دستچینکردن
خطاطیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه طی، خوشنویسی خط، نسخ، نستعلیق، شکسته پیچوتاب، حرف کتابت، تحریر هفت قلم، هفت نوع کتابت خط فارسی: ثلث، محقق، توقیع، ری
شاخصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ه، نشاندهنده، نماینده، نماگر، اشارهکننده، انگشت، انگشت نشانه، سبابه شاهین ترازو، عقربک، فلش، پیکان، وسیلۀ اندازهگیر
محو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محو کردن، زدودن، ستردن، زائلکردن، پاک کردن تخریب کردن برطرف کردن، ازمیان بردن ناپدید کردن، خط کشیدن، دور کردن، غیب کرد
زبانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه زبان، سخن، کلام، گویش، لهجه زبان مادری، زبان فرهنگستانی، زبان معیار فارسی، دری، پهلوی زبان محاوره (محلی، ...) زبان ایم