خشکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی بایر، لمیزرع، برهوت، بیآبوعلف، کمآب، بیباران، آفتابی، سوخته، آفتابسوخته پلاسیده، پژمرده، چروکیده، منقبض نمگیر
خشک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی دن، چلاندن، پلاساندن، چروکدار کردن، پاک کردن آبشرا گرفتن، درآفتاب گذاشتن، آویزان کردن، پهن کردن نمکسود کردن
خشن بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت دن، وحشی بودن، ترکتازیکردن، غارت کردن، چپاول کردن باتندی و خشونت رفتار کردن، برآشفتن، عصبانی شدن دیوانه بودن سرکوبکردن
قطبیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، تضاد، آنتاگونیسم، ضدیت اضداد، ضدین 704: قطبین شمالو جنوب، ساده و پیچیده، تر و خشک، راست و دروغ، صحت و سقم، پاک و پلید، خالی و پر، امر و نهی، آند
سست [کلام]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ست [کلام]، ضعیف، بیمزه، رُمانتیک، احساساتی، سانتیمانتال کمرنگ، ساده و بیپیرایه، رام خشک، بیحال، کسلکننده آشغالی، پس
ناچیزبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ناچیزبودن، بهپشیزی نیارزیدن، اهمیت نداشتن، مهم نبودن خوار بودن مالی نبودن، ناخن کوچکۀ کسی نشدن، ازاعتبارافتادن، خاکِ پایِ کسی بودن، ارزش و ا
تلاطمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت تلاطم، حرکت نامنظم، آشفتگی، اختلال، تشنج تکان، دستانداز، لرزش، رعشه، لرزه، کف بیقراری، هیجان، تلاطمِ درون، خلجان، اضطراب، سرسام، رنج، ترس، جنون، خ
دیوانه شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال شدن، عقل خودرا ازدستدادن، بیخود شدن، ازخود بیخود شدن، عصبانی شدن آشفتن، پریشان شدن، بههیجان آمدن، ازجا دررفتن خشم گرفتن، غضب کردن، عصبانی