خواستارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص متقاضی، خواهان، مایل، طالب، راغب، خواستگار، نیازمند، متمنی، جویا، پیگیر، پُرسنده، مستدعی جوینده مصر، خواهنده مشتری، خریدار مدعی، خوا
خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ] خواستن، خواهش کردن، روانداختن تقاضا کردن، استدعا کردن، طلبکردن نیاز خودرا اعلام کردن، طلبیدن، نیاز داشتن دعوت کردن، فراخواندن پیگی
خواستارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، خواستگار، دوستدار، هوادار، علاقهمند، عاشقپیشه، عشقی، حسود، ملتمس، دله، حریص▼، رند
کمک خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی استن، کمک طلبیدن، یاریجُستن (خواستن، طلبیدن)، نجات خواستن
خستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی خست، خساست، بخل، صرفهجوییغلط، لئامت سیاست پولی انقباضی پستی، دنائت، فرومایگی، رذالت ◄حقارت، شرارت، نادرستی امساک، عدماستفاده، صرفهجویی، ا
خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ] خواستن، خواهش کردن، روانداختن تقاضا کردن، استدعا کردن، طلبکردن نیاز خودرا اعلام کردن، طلبیدن، نیاز داشتن دعوت کردن، فراخواندن پیگی
کمک خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی استن، کمک طلبیدن، یاریجُستن (خواستن، طلبیدن)، نجات خواستن
بدی کسی را خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ا خواستن، نفرت داشتن، رشک ورزیدن، اذیتکردن، زجر دادن، درحق کسی بدی کردن، آزار داشتن، ضرر زدن، آزار دادن، آش برای کسیپختن، اطوار آمدن (ری