خرابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت تباه، ضایع، معدوم، نابود، ساقط، منهدم، ویرانه، پا[ی]مال، پا[ی]کوب بایر، موات، لمیزرع، بیآبوعلف ازبین رفته، تخریب شده، نابود شده، معدوم، تباه شده،
خراب شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت شدن، ضایع شدن، فروپاشیدن، بادِ هواشدن، به(بر) باد رفتن، ازمیان رفتن، برافتادن، پاک شدن، محوشدن، ازبین رفتن، مردن، غرق شدن فروریختن، زوال یافتن تباه
تزیینات ساختمانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ختمان، قرنیز، گچبری، گچکاری، ستون، سرستون، طاقچه، قوس، هلال
ضایعشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، ضایعاتی، خراب، بیفایده، غیرقابل بازیافت، بادکرده، فروشنرفته زیانآور، زیانده غیرانتفاعی، بیغرض گمگشته، گمشده، جابهجاشده، منقول، غایب
شکستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت رد کردن، دونیم کردن، ترکاندن، پکاندن، منفجر کردن، شکافتن خراب کردن، ساییدن، پودرکردن، آسیب زدن [لازم:] خرد شدن، پریدن، ترکیدن، پکیدن، منفجر شدن، تَر
شخص پیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان شخص پیر، پیر، بزرگسال، سالمند زوج پیر پیرانهسر مرشد، قطب، پیر خرابات، پیر مغان، کاهن، پیردیر، مراد، پیرطریقت شیخ، دانای قوم، عالم، حکیم، دانا، شخص