خرقهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد نل، اشارپ، شولا، کیمونو، سارونگ عبا، عمامه، دستار، لباده، قبا، لباس روحانی
خرابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت تباه، ضایع، معدوم، نابود، ساقط، منهدم، ویرانه، پا[ی]مال، پا[ی]کوب بایر، موات، لمیزرع، بیآبوعلف ازبین رفته، تخریب شده، نابود شده، معدوم، تباه شده،
خراب شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت شدن، ضایع شدن، فروپاشیدن، بادِ هواشدن، به(بر) باد رفتن، ازمیان رفتن، برافتادن، پاک شدن، محوشدن، ازبین رفتن، مردن، غرق شدن فروریختن، زوال یافتن تباه
کار خارقالعادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی عاده، کار بزرگ و چشمگیر، کارستان، معجزه، کار معجزهآسا، شاهکار، استادی عجیب، جادوگری، نمایش محیرالعقول، دراماتورژی حماسه، دلاوری
روحانیت سایر ادیانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ش، صوفی، مرشد، پیر، هیربد، مغ، راهب، راهب بودایی، برهمن، کشیش، راهبه، اسقف، اسقف اعظم، کاردینال، پاپ، خلیفه، حاخام (خاخام)، راب، کاهن، باب، شبان، چو
لباس فاخرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی خر، لباس پلو خوری، لباسعروس، لباس زربفت، لباس مهمانی، لباس شب
ناسزاها: احمقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ادان، خَر، بیشعور، بیمقدار، نفهم، بدچشم، علیهاللعنه، علیهماللعنه، ازگل، بیشرف، پدرسوخته، بیهمهچیز، پدرسگ، بدبخت ورپریده عفریت، عف