خُردیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ردی، کوچکی اندازه (جثه)، کوچکی ابعاد، کوچکی، کوتاهقدی، پَستی، کوتاهی پسوندها و پیشوندهای نشانۀ خردی و تصغیر: -ک، -چه، توله-، جوجه-، پسرک، آلوچه، ت
خردمندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال فرزانه، حکیم، دانشمند، دانا، عالِم اعلم، عمیق، عاقله پاکیزهرای، فرخندهرای، نکورای
خادمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام دم، زیردست، امربر، گماشته، مادون، مرئوس، نوکر▼ کارمند دولت، خدمتگزار، مسئول، بوروکرات، مستوفی سرایدار، دربان بابا، فراش، خدمتکار، آبدا
خُردیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ردی، کوچکی اندازه (جثه)، کوچکی ابعاد، کوچکی، کوتاهقدی، پَستی، کوتاهی پسوندها و پیشوندهای نشانۀ خردی و تصغیر: -ک، -چه، توله-، جوجه-، پسرک، آلوچه، ت
کوچکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کوچکی، صغر، خُردی، ریزی، ناچیزی کوتاهی لاغری، باریکی کَمی، قلت، عدم کفایت بیقدری، عدم اهمیت، کمتری، کهتری، بیبنیادی، بیجوهری کوچک شدن، تنگی، انقب
دانافرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال فهمیده، فهیم، خردمند، بزرگ، باسواد، تحصیلکرده، دبیر، فرهیخته، محقق دانایان، فرهیختگان، خردمندان، اصحاب رای، خبرگان، پیران قوم، بزرگان، اسا
کهتریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت هتری، کمتری، اقلیت، قلت، خُردی، کوچکی انقیاد بیقدری، عدم اهمیت، حقارت، دونپایگی، خفت کاستی، نقص، کسری، تمام راه را نرفتن، عدم کفایت درماندگی، بَدی
مشخصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال خص، تشخیصدادهشده، استنتاجشده، نتیجهگیریشده، انتخابشده، قطعی، منطقی قضایی، بیطرف خردمندانه ◄ خردمند عادلانه ◄ بهحق، عادل