خُرد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ُرد بودن، کوچک بودن، ریز بودن، کوچولو بودن، فسقلی بودن، یکذرهبودن
خُردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد خُرد، کوچک، ظریف، حقیر، ضعیف کوچولو، ریزنقش، باریکاندام، نازک محقر، جزیی، ناچیز لاغر، باریک خُردخُرد، بهآهستگی
خرَدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ت، عقل، فهم، فهمو کمال، عمق اندیشه، اندیشه، دانش اعلمیت، تعمق، تلاش ذهنی
زهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی رنگ، شوکران، هلاهل، مرگ موش، سالمونلا، توکسین، عفونت بمب شیمیایی، گاز خردل مواد علفکش، آفتکُش رز، حمه چیز سمی، غذای سمی، گیاه سمی▼ آرسنیک،
افزودنیهای غذاییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت های غذایی، روغن، ادویه، چاشنی، ترشی، سس ادویهجات: نمک، فلفل، دارچین، زیره، زردچوبه، هل، لیموعمانی، سماق، ادویه لیته، تُرشی چاشنی، کچاپ، سس سالاد، س
ادویهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ک، فلفل، سیر، دارچین، زیره، وانیل، هل، زرشک، زردچوبه، زعفران، زنجبیل، کاری، خردل آویشن، کاکوتی، اورگانو، رازیانه، بادیانرومی، انیسون، سبزی خوردن
زردیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زردی، خزان، یرقان، هپاتیت چیز زرد، صفرا، گوگرد، طلا، زر، توپاز، نرگس، لیمو، زعفران، خردل آدم زردپوست، چشمبادامی زردپوشان تیم برزیل
خُردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد خُرد، کوچک، ظریف، حقیر، ضعیف کوچولو، ریزنقش، باریکاندام، نازک محقر، جزیی، ناچیز لاغر، باریک خُردخُرد، بهآهستگی