خرجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی خرج، مخارج، هزینه، صرفپول، پرداخت قیمت تمامشده، سربار، خواب سرمایه بَرج هزینههای پرسنلی، هزینۀ استهلاک، هزینۀ پذیرایی، هزینۀ تبلیغات، هزین
خرج کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی دن، صرف کردن، هزینهکردن، مایه گذاشتن، سُلفیدن، پول بالای چیزی دادن، پولِ بیزبان خرج کردن، خوردن، خریدن، پرداخت کردن، تلف کردن
نگهدارینکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی نگهدارینکردن، برکنار کردن، منتقل کردن، واگذار کردن، فروختن راندن، ازخود راندن، جداشدن، طلاق دادن ترک کردن (گفتن)، رها کردن، تسلیم کردن، دادن
خرج کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی دن، صرف کردن، هزینهکردن، مایه گذاشتن، سُلفیدن، پول بالای چیزی دادن، پولِ بیزبان خرج کردن، خوردن، خریدن، پرداخت کردن، تلف کردن
خرجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی خرج، مخارج، هزینه، صرفپول، پرداخت قیمت تمامشده، سربار، خواب سرمایه بَرج هزینههای پرسنلی، هزینۀ استهلاک، هزینۀ پذیرایی، هزینۀ تبلیغات، هزین
ولخرجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی خرج، مسرف، مسرف، اسرافکار، بیپروا، بَربادده، نظربلند آدم ولخرج، بریزوبپاش، لاابالی
ولخرجی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی رجی کردن، پول خرج کردن، اسرافکردن، خرج تراشیدن، عاقبتاندیش نبودن، برباد دادن، پول دور ریختن، تلف کردن