خدمتگزارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام خدمتگزار، زحمتکش، پادو، مقیّد پَست، نوکرمآب، چاکر، بنده، درقیدوبند مرئوس (مرؤوس)، فرمانبردار، مطیع مظلوم
خدمت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام مت کردن، نوکری کردن، بندگیکردن، درالتزام رکاب کسی بودن، درخدمت بودن، همراهی کردن، اطاعت کردن
خدمتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام دام، بیگاری، کار اجباری، کار بیمزد، سخره، طاعت، اطاعت، اجبار کار داوطلبانه
خدمات رایگانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی رایگان، کار صلواتی، افتخاری، فیسبیلالله، کار داوطلبانه ورودی رایگان، قیمت صوری، هدیه
خامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه سادهلوح، بیغلوغش، بیتزویر، بیتکلف، ناشی، صادق، بیریا، روراست، بیگناه ناآزموده، ناپخته، بیتجربه سادهدل، خوشباور، زودباور رُک، بی
خدمتگزارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام خدمتگزار، زحمتکش، پادو، مقیّد پَست، نوکرمآب، چاکر، بنده، درقیدوبند مرئوس (مرؤوس)، فرمانبردار، مطیع مظلوم
اشتغال داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی داشتن، خدمت کردن، انجاموظیفه کردن، اشتغال داشتن، عمل کردن، کفالت کردن کار یدی کردن، کار کردن دراستخدامبودن مأمورشدن، عهدهدار شدن
درخدمت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) دمت بودن، خدمت کردن پرستاری کردن، تیمار کردن، درمان کردن مادری کردن غذادردهان گذاشتن، غذا دادن
نوکرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام خانهزاد، خدمتکار، کلفت، کمککار آدم خوشرقص کارگر ظرفشور
کارکنانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کادر، پرسنل، خدمه، نیروی انسانی، منابع (سرمایه) انسانی، کارمندان، همکاران شریک، همکار