خجالتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ین، خجالت زده، خجل، شرمنده، شرمسار، باحیا، محجوب، سربهزیر، مأخوذبهحیا، آزرمگین
خالص نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت بودن، مخلوط بودن، قاطیداشتن، ناخالص بودن، خلوص نداشتن خردهشیشهداشتن، دروغ گفتن
خالصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت صافی، یکدست، بیآلایش، بیغلوغش، بیغش، بیشائبه، درست، راست، لُب، یکباره، بالمره طاهر، نزیه، تمیز، منزه، پاکیزه، پاک، سفید محض، صِرف، مطلق، ساده▲
خالیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ، تهی، عاری خلوت، دنج، کمجمعیت، کمرفتوآمد، آرام، ساکت توخالی، پوک، پوچ، مجوف، میانتهی، دوجداره، مخلا فاقد، عاری سفید، نانوشته غیرمسکون، اشغا
خالی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ل] خالی کردن، تخلیه کردن ترک کردن، رهسپار شدن شانه خالی کردن، حذر کردن، اجتناب کردن
خجالتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ین، خجالت زده، خجل، شرمنده، شرمسار، باحیا، محجوب، سربهزیر، مأخوذبهحیا، آزرمگین
هولکردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، هراسان، تدافعی، نومید، وحشت زده، سراسیمه، دستپاچه، برآشفته، هیجانزده، بیمزده، متغیر، آشفته خجالتی، نامصمم، شرمگین
تحقیر شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ن، خجالت کشیدن، خجالتزدهشدن، شرمنده شدن، سرخ شدن، سر را بهپایین انداختن، بهطرف دیگر نگاه کردن ازنظر افتادن، ازچشم افتادن، خوار شدن، بیاع
تحقیر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کوچک شمردن، خوارشمردن▲، دست کم گرفتن، خوار کردن، بیاعتبار کردن، ازنظر افکندن، بیعزتکردن، خفیفساختن، منت گذاشتن اهانتکردن، بی ادب بودن، احترام