خبرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط م] خبر، اخبار خبر خوش، مژده، نوید، بشارت، تبشیر، مژدهدادن، شادی، وعده، قول خبر بد، شوک، خبر شوکهآور، نامرادی، وعید، تهدید آوازه، معروفیت، در
خِیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام یر، صلاح، صواب، علاج، چاره، درست، مصلحت خوبیهای دنیا ومحیط، سعادت، توفیق، دولت، اقبال، آنچه خوب است رفاه، خوشبختی، برخورداری، بخت، نعمت
خیر داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام تن، برکت داشتن، خوبیرساندن، فایده داشتن، حسن داشتن، مزیت داشتن، مفید بودن، نافع بودن، لطف کردن، سعادت ارزانی داشتن، ازموهبتی برخوردار کر
خطرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بیم، مخاطره، ریسک، مضرت، موقعیت خطیر، دشواری، مسئله، نکته، بحران ناامنی، آشوب، بیثباتی، تصادف هول مخافت خطرناکی، وخامت، موقعیت مخاطرهآمیز،
خبرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه س، مجرب، باتجربه، وارد، متخصص، صالح، آزموده، ورزیده، کاردیده، آموزشدیده لایق، شایسته، باصلاحیت، صالح، سزاوار، قابل، باکفایت، آماده پخته،
اطلاع دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط لاع دادن، ابلاغ کردن، اعلامکردن، اعلان کردن، گواهی دادن، آشنا کردن، آموختن اظهار کردن آگاهانیدن، آگاهاندن، کسی را بهخود آوردن، آگاهی دادن، خ
پیشبینی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه پیشبینی کردن، پیشگویی کردن، غیبگفتن، ازپیش خبر دادن، بهعلم غیب گفتن حدس زدن، برآورد کردن
اعلان کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط دن، اعلام کردن، آگهیکردن، خبر دادن (رساندن)، پیام رساندن، آوردن، بشارت دادن آشنا کردن، شناساندن، معرفی کردن مطلع کردن، اطلاع رساندن به کسی، آ
مقدّر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ودن، محکوم بودن، حاکیبودن، خبر دادن از، گواهی دادن بر (از)، ایجاب کردن آماده شدن شرایط، آماده شدن
بهکنایه گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ایه گفتن، اشاره داشتن، اشارهکردن، ایماواشاره کردن پیشنهادکردن، خبر دادن، دلالت کردن