خبرچینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط سخنچین، خبرکش، آنتن، آتشبیار، آدم متهمکننده، جاسوس کارآگاه ◄ بازپرس
بازپرسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود رس، بازجو، شخص جستجوگر کارآگاه، بازرس، کارآگاه خصوصی جاسوس، خبرچین، آنتن، خبرگیر، خبرآور مفتش، منهی، مستنطق
شاهدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال گواه، ناظر، بیننده، خبرچین تأییدکننده، امضاکننده طرفِ دعوی بیطرف
ترسوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی رسو، بزدل، جبون، هولکرده، ضعیف، نامصمم عافیتطلب کمرو نامرد، خبرچین، عضو حزب باد، لافزن
آدم متهمکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کننده، دادستان، خواهان، شاکی، مدعیالعموم، بدگو، خبرچین دادرس، دادیار، عارض
طرف دعویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات اصحاب دعوی، متداعیین، متنازع، متداعی، خواهان، خوانده، آدم متهم کننده، دادخواهیکننده ولی ِدَم، معروض، مدعی، مدعیعلیه، متهم خبرچین پا، امضاکنند