شمرده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، تحت طبقۀ خاصی(مقولهای، ...) بودن، دریک مقوله گنجیدن، وجه مشترک داشتن، لحاظ شدن، درزمرهبودن، درجرگه بودن بهشمار آوردن، درشمار آوردن، درزمرۀ چیزی م
بیطرفبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام انتخاب خاصی نداشتن، رأی ممتنع دادن، رأی ندادن، امتناع کردن، صرفنظر کردن، کنار رفتن، طفره رفتن، صراحت نداشتن، مشخص نکردن، دم بهتله ندادن
درحالتی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود حالتی بودن، چنین بودن، چنانبودن، طوری بودن، حالتی داشتن، واجد حالتی بودن، درموقعیت خاصی بودن حالت خود را حفظ کردن، تاب آوردن، تحملکردن، صبور بودن، ش
مفیدبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی دبودن، فایده داشتن، خاصیتداشتن، نفع داشتن، اثر بخشیدن، اثرگذاشتن، کمک کردن، خدمت کردن سود رساندن، منفعت آوردن، بهدردیخوردن، خوب بودن نافع ش
فایدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ده، سودمندی، خاصیت، مطلوبیت، نفع، سود، فیض، انتفاع خواص، خاصیت، اثر، اهمیت، تاثیر استعمال، کاربرد، مصرف، استفاده، غنیمت، وسیله بودن، مناسبت ح