حالتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود حالت، چگونگی، چونی، وضعوجودی مَثَل، مورد، وضع، وضعیت، شرایط موقعیت، رتبه، درجه، مقام، اعتبار وضعیت جسمی یا روحی: احوال، عادت، حال، خلط، سیرت، خلق، ط
حالت عمودیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد الت عمودی، عمودی بودن، راستی، ایستادگی، زاویۀ قائمه (راست)، عمود ساختار عمودی: تیر [عمود]، دیرک، دکل، ستون، دیوار، استالاگمیت، برج، مناره، ساختمان ب
حالت افقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد م] حالت افقی، افقی بودن چیز افقی: افق، خط افق، سمت، صفحه، دشت، گستره، سطح دریا، سفرۀ آبهای زیرزمینی سکو، عرشه، تراز سفره همواری، مستقیم دراز کشیدن،
فریبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ول، حیله، کَلَک، مکر، خدعه، حُقه، نیرنگ، ترفند، افسون، فتنه، بازی فریبکاری، تزویر، تدلیس، حقهبازی، نیرنگبازی، تقلب، کلاهبرداری▼، تردستی▼،
کلاهبرداریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ری، تقلب، حیلهگری، تزویر، تدلیس، کلاه، غش اختلاس، دزدی تقلب مالیاتی، حسابسازی، فرارازمالیات، پولشویی تطمیع، ارتشا تمسخر کلاهبردار، متقلب، د
فریبکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط بکار، محیل، حیلهگر، آبزیرکاه، دغل، شیاد، نادرست، زیرک همهفن-حریف، بازیگر مکار، حقهباز، مردمفریب، مردمرنگکن، مکاره، پُرفریب، خائن چموش
فتنه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط دن، تفتین کردن، حیلهکردن، دام افكندن، بازی کردن، فریب دادن▲