حُکمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ا، فرمان، دستور، امریه، فرمان ملوکانه، فرمایش، یاسا، قانون، منشور، تکلیف، فریضه اوامر، احکام آتش! تصمیم، رأی دادگاه امتیاز، جواز، پروان
حکم صادر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ردن، فتوا دادن، اعلامکردن، اعلان کردن، ابلاغ کردن، اظهار کردن، تعیین کردن، مقررکردن، مقرر داشتن قانون وضع کردن، قانونی کردن
حکمتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال عمیق، استادی، دانشمندی، تبحر، احاطه، اشراف، تخصص، دانش اکتسابی، مطالعه مطالعۀ بیثمر، زیادهخوانی، خرخوانی ادیب ◄ دانشمند عمق دانش
حاکمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام حکمفرما، حکمران، فرمانروا سلطنتی، شاهانه، امپراطوری، امپریال، استعمارگر، استعماری عالیمقام، بلندمرتبه، بلندپایه، عالیقدر، عالیرتبه،
مدرکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال مدرک، سند، مدارک، حقایق، اطلاعات اُفته، رویه، مورد، حُکم پیشین دلایل، مبانی، اظهارات شفاهی، اقاریر، اطلاع، شهادت▼ دلیل، حجت، آیت، آیه، اثبا
اصلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال عدۀ کلی، حُکم، اصل بدیهی، گفته، ضربالمثل، گفتۀ بزرگان، کلمات قصار، کلام موجز، مَثَل، سنت، فتوا امثالوحِکَم اصول اولیه، معلومات مقدماتی ◄
مرجع نظردهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ظردهنده، داور، حَکَم، حاکمشرع، قاضی کارشناس، کارشناس رسمی، ارزیاب کارآگاه، بازرس، بازپرس، مشاور منتقد، رسالهنویس ناظر، ناظرین سیاسی، مفسر
میانجیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ترک، واسطه، حَکَم، داور، عاقد، دلال، دلالمحبت، دلاله، محلل، کارچاقکن، مدیوم، رابط عالم غیب، پایمرد تعدیل کننده
مجوزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام دستور، برگۀ فرمان، اجازه حُکم، حکم کتبی، ابلاغ، ابلاغیه، احضاریه، حکم توقیف، حکم جلب، مراحل قضایی پاسخ قرارداد، حُکم کارگزینی، حکمانتصا