حکمتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال عمیق، استادی، دانشمندی، تبحر، احاطه، اشراف، تخصص، دانش اکتسابی، مطالعه مطالعۀ بیثمر، زیادهخوانی، خرخوانی ادیب ◄ دانشمند عمق دانش
حکمرانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ، فرمانروایی، ادارۀ مملکت (کشور)، مملکتداری، سیاست، سیاستگذاری، راهبری، فرماندهی، امارت، امیری، اتوریته، امامت کنترل، تسلط، غلبه، چیر
حکمرانی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام کمرانی کردن، حکومت کردن، فرمانروایی کردن، سلطنت کردن، اداره کردن، تسلط داشتن
حُکمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ا، فرمان، دستور، امریه، فرمان ملوکانه، فرمایش، یاسا، قانون، منشور، تکلیف، فریضه اوامر، احکام آتش! تصمیم، رأی دادگاه امتیاز، جواز، پروان
حکم صادر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ردن، فتوا دادن، اعلامکردن، اعلان کردن، ابلاغ کردن، اظهار کردن، تعیین کردن، مقررکردن، مقرر داشتن قانون وضع کردن، قانونی کردن
حکمرانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ، فرمانروایی، ادارۀ مملکت (کشور)، مملکتداری، سیاست، سیاستگذاری، راهبری، فرماندهی، امارت، امیری، اتوریته، امامت کنترل، تسلط، غلبه، چیر
استحکامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی حکام، دوام، مقاومت، پایایی، ثبات، پایداری، ماندگاری، بقا استحکام جنسی: صلابت، سختی (سفتی) نگهدارندگی، چسبندگی بهدیگری، استواری، پابرجایی، ا
حاکمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام حکمفرما، حکمران، فرمانروا سلطنتی، شاهانه، امپراطوری، امپریال، استعمارگر، استعماری عالیمقام، بلندمرتبه، بلندپایه، عالیقدر، عالیرتبه،
محکوم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات حکوم کردن، درلیست سیاهقراردادن، تقبیح کردن، تکفیر کردن، طرد کردن، نفرین کردن