حملهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) تک، یورش، هجوم، تاخت، تجاوز، تهاجم، تعدی، تک نفوذی▼، تسخیر، جنگ ضد حمله، فرار [فوتبال] عملیات عزم
حمله کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ه کردن، هجوم بردن (آوردن)، تاختن، یورش بُردن▼، جنگ آغاز کردن، مجروح کردن، تعدی کردن، تلافی کردن پا ازگلیم خود فرا نهادن
حمل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت حمل کردن، بهپشت گذاشتن، بهدوشگذاشتن، نگاه داشتن آوردن، بردن، انتقال دادن، منتقل کردن سواریدادن، سوار کردن [سوار شدن ◄سفر کردن 267] حمالی کردن
یورش بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن، تاخت آوردن (بردن)، تاختن، تازیدن، هجوم کردن، تاختوتاز کردن، ضربه زدن حالت تهاجمی بهخود گرفتن، بُراق شدن حمله کردن▲
حملهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) تک، یورش، هجوم، تاخت، تجاوز، تهاجم، تعدی، تک نفوذی▼، تسخیر، جنگ ضد حمله، فرار [فوتبال] عملیات عزم
دخولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ول، حرکت به درون، ورود، نفوذ، تراوش، نشر، اشباع داخل یکدیگرشدن، تداخل، آمیختگی تراوش ◄قلیان، دفع بدنی، تخلیه نشر، سرایت، پراکندگی ◄ تفرق اشباع، فراگ
تک نفوذیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) یشروی، شبیخون، یورش، خیز، تهاجم، هجوم، پیشروی ناگهانی، حملۀ ناگهانی، شکستن حصر پرتاب