حساسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی حساس، زودرنج، نازک، نازکنارنجی تیز، تحریکپذیر، قوی، قابل تحریک دقیق، حساسشده، ریش، لطیف، ملتهب رقیقالقلب، عاطفی، دارای احساسات، مهربان
بحرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ر، تنگنا، نقطۀعطف، برهۀ حساس، بحبوحه، لحظۀ بحرانی، مطلب مهم فاجعه ◄ واقعه، مخمصه بهآخرخط رسیدن، آخرین تیرِ ترکش، تاآخرین نفس جنجال روز پیروز
درخطربودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی درخطربودن، بهتارمویی بندبودن، ثبات نداشتن، جای پای سستی داشتن، محکم نبودن خطرناک شدن اوضاع، باریک شدن کار، حساس شدن ناامنشدن، ناامن وآشوب ز
[فعل] احساس داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی اس داشتن، بههوش بودن، حسداشتن، حساس بودن، بیدار بودن، درک کردن، حس کردن، آمدن، هیجانزده بودن
احساس کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ساس کردن، احساسات داشتن، تأثیر پذیرفتن، بهدل گرفتن، حساس بودن، تجربه کردن، دریافتن
مهمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اهمیت، حیاتی، جدی، فوتی، ضروری، اصلی، عمده، شاخص، برجسته، بسزا، مخصوص ممتاز، معتبر، گرانبها، گرانمایه، معظم، عظما، امهات، اهم، عالیه، عالی با