حرکتکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، رفتن، تکان خوردن، جنبیدن، جُنب خوردن، خرامیدن، راه رفتن، قرار نداشتن، آرام نداشتن، پویا بودن، پوییدن، تکاپوکردن، فعال بودن، پریدن تابخوردن [◄آویز
حرکتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، جریان، تحرک، پویایی، جنبش، انتقال، پیشروی، حرکت وضعی (انتقالی)، حرکت بهپهلو ولوله، تکاپو[ی]، جنبوجوش، اهتزاز پسرفت، دور شدن بیقراری، وول مارش، ر
حرکت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، بهراه انداختن، تکان دادن، باز کردن، بهکار انداختن دستگاه، بازی دادن، بهحرکتآوردن، بهآب انداختن، منتقل کردن، فرستادن، شتاب دادن، پرت کردن،
حرکت انحنادارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نحنادار، پیچش، گردش، دوار، دَوَران، چرخش، ویراژ، حرکت مارپیچ، قیقاج، زیگزاگ، انحراف گردش ماه (زمین) مسیر حرکتِ انحنادار: مدار، قوس، چرخ، مارپیچ دور،
منتقل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، حمل کردن، انتقال دادن، جابهجا کردن، آوردن، بردن، بار زدن، بار کردن، بار کشیدن، بارگرفتن تحویل دادن، دستبهدست دادن مخابره کردن رساندن
حرکت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، بهراه انداختن، تکان دادن، باز کردن، بهکار انداختن دستگاه، بازی دادن، بهحرکتآوردن، بهآب انداختن، منتقل کردن، فرستادن، شتاب دادن، پرت کردن،
پیشروی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پیشروی کردن، جلو رفتن، پریدن، حرکت کردن پیشرفت کردن، بهتر شدن، توسعه یافتن یورش بردن، حمله کردن تجاوز کردن، تعدی کردن