حس کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی افتن، یافتن، آمدن، شنیدن، چشیدن، مزه کردن، بوییدن، بو کردن، دیدن، درد کردن آگاه شدن، احساس کردن
حدسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اندیشۀ خلاق ، گمان، انگار، فرض، قیاس برآورد، تخمین عقیده، نظریه، زعم احتمال
حس ششمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب یطانپرستی، علومپوشیده، تصوف، علم نهانی، قبالا، تفسیر رمزی، علوم غریبه، علوم خفیه، جادوگری، غیبگویی، فال، حس ششم، شم جستجوکنندۀ علوم پوشیده، رابط ع
حس ششمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب یطانپرستی، علومپوشیده، تصوف، علم نهانی، قبالا، تفسیر رمزی، علوم غریبه، علوم خفیه، جادوگری، غیبگویی، فال، حس ششم، شم جستجوکنندۀ علوم پوشیده، رابط ع
حواسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی حس، اندام حسی، سیستم عصبی▼، احساس حواسپنجگانه، بساوایی، لامسه، [◄ لمس 378]، شنوایی، چشایی، ذائقه، بویایی، [◄ بو 394]، بینایی بازتاب، بازتاب شرطی
لمسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی تماس، حس تماس، بساوایی، لامسه، برخورد، دستمالی، دست خوردن، مَسح اصطکاک، مجاورت ارتباط، معاشرت آغوش، بوسه، بوس، ماچ، نوازش
زندانی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ردن، حبس کردن، بهزندانافکندن، محصور کردن، درچاردیواری نگاهداشتن، قرنطینه کردن، پشت میلهها انداختن زندانی بودن، آب خنک خوردن