حاکیازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه اکیاز، دال بر، اشارهکننده، خبردهنده، مشعر، معنیدار رمزی، صوری، مجسمکننده افشاکننده تأییدکننده، تعبیرکننده کنایهدا
حامیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی افظ، محافظ▼، حافظ، نگهدارنده، نگهبان، سرپرست، پاسبان، بادیگارد، جانپاس، اسکورت پشت، پناه، پشت وپناه، مدافع، طرفدار پشتیبان، باعثوبانی، بال
حاکمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام حکمفرما، حکمران، فرمانروا سلطنتی، شاهانه، امپراطوری، امپریال، استعمارگر، استعماری عالیمقام، بلندمرتبه، بلندپایه، عالیقدر، عالیرتبه،
دلالت کردن برفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه الت کردن بر، حاکی بودن از، اشارهداشتن (کردن)، نشان دادن، مشخصکردن، هدایت کردن، معنی داشتن نمودن، اطلاع دادن
مرکب بودن ازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ب بودن از، متشکل بودن از داشتن، حاوی بودن، شامل بودن، دربرداشتن، شامل شدن خوردن، داشتن جزءوابسته
دربرگیرندۀفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت د] دربرگیرندۀ، متشکل از دربردارندۀ، دارایِ، حاویِ، شاملِ، مملواز
بیکسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ها، تک و تنها، یکه، یکهوتنها، غریب، دورافتاده از وطن، رانده▲ بدون حامی، بدون دوست، بدون خویشاوند پریشان، متروک
برخوردارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی دارا، مالک، صاحب، متنفع، ذینفع، متصرف، دارنده صاحب حق، محق، سزاوار بهرهمند، متمتع، مستفیض، فیضبرنده، مستفید، فایدهگیرنده، استفادهکننده [