حامیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی افظ، محافظ▼، حافظ، نگهدارنده، نگهبان، سرپرست، پاسبان، بادیگارد، جانپاس، اسکورت پشت، پناه، پشت وپناه، مدافع، طرفدار پشتیبان، باعثوبانی، بال
حاشیه رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه رفتن، جزییات اضافی، زیادت، اضافی، بیربطی
تحت حمایت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات مایت بودن، مدافع (حامی، ...)داشتن، ساپورت داشتن پناه جستن
پشتیبانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) مشوق، فرشتۀ محافظ، حامی، پارتی، آشنا، پشت، پشتوانه
بیکسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ها، تک و تنها، یکه، یکهوتنها، غریب، دورافتاده از وطن، رانده▲ بدون حامی، بدون دوست، بدون خویشاوند پریشان، متروک
طرفدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات دار، هواخواه، پوزشخواه، حافظ، حامی، پشتیبان، پشت، پناه، پشت و پناه، محافظ، فریادرس، دادرس، نگهدار، پاسدار، ملجأ وکیل مدافع، وکیل دعاوی، شاهد، ن