حاضرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام اضر، موجود، شاهد، ساکن، جاری، نافذ همه جاحاضر، فراگیر، همهگیر پخششونده، واگیر، اپیدمیک، مُسری
حاضر شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ر شدن، مهیا شدن تمرین کردن، خواندن، ازبر کردن، حفظ کردن، حاضر کردن [درس]، یادگرفتن، کمرهمتبستن، آمادگی پیدا کردن
فعلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان لی، جاری، کنونی، موجود، معاصر، امروزی، متجدد حاضر حاکم، غالب، نافذ، فراگیر، درگردش رایج، شایع، متداول، مُد روز، مرسوم ساری، حی و حاضر، درجریان متأخر
زمان حالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان زمان حال، حال، اکنون، زمان حاضر قرن بیست و یکم، قرن معاصر (حاضر) امروزی بودن، تجدد افراد معاصر، معاصرین امروز، امشب، امسال، الآن▼
حاضر شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ر شدن، مهیا شدن تمرین کردن، خواندن، ازبر کردن، حفظ کردن، حاضر کردن [درس]، یادگرفتن، کمرهمتبستن، آمادگی پیدا کردن
آمادۀکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کار، حاضر بهخدمت، مأمور، مسئول، اعزامی، عهدهدار، متعهد، متقبل، متکفل، متولی، مسئولیتپذیر متهور، پیشقدم ماجراجو
حضور داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ل] حضور داشتن، ماندن بودن، حاضر بودن، اینجا بودن فراهم بودن، دردسترس بودن، دم دست بودن، نقدبودن باشیدن