پی بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دن، تشخیص دادن، حسکردن، دیدن متوجه شدن، واقف شدن، آگاه شدن، اطلاع پیدا (حاصل) کردن، باخبر شدن، مطلع شدن دریافتن، درک کردن، فهمیدن، آگاهی یا
منتج شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت شدن، برآمدن، مشتق شدن، آمدن، پیدایش یافتن، ناشی شدن، نشئت گرفتن (یافتن)، برخاستن، سرچشمه گرفتن، آبخوردن از جایی بیرون آمدن، صادر شدن، پیدا شدن، ظاهر
رویشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت جوانه، نمو، نتیجۀطبیعی حاصل، بَر، بار، نتیجه، ثمر، ثمره، میوه خرمن، کشت، محصول، درو، برداشت، [◄ کشاورزی 370]
مطمئن شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ن شدن، اطمینان یافتن، اطمینان حاصل کردن گواهی دادن، برابراصل کردن، صحه گذاشتن تشخیص دادن، قضاوت کردن، قبول کردن دعوی اعتقادداشتن، باور داشت